خاطره

ساخت وبلاگ

مادرگفت : نرو ، بمان!
دلم میخواهد پسرم عصاے دستم باشد...
گفت : هرچه تو بگویے فقط یڪ سوال!
میخواهے پسرت عصاے این دنیایت باشد
یا آن دنیا؟
مادرش چیزی نگفت و با اشڪ بدرقه اش ڪرد....

+ نوشته شده توسط علیرضا دهقانی در شنبه سیزدهم آذر ۱۳۹۵ و ساعت 23:1 |
خاطرات کودکی...
ما را در سایت خاطرات کودکی دنبال می کنید

برچسب : خاطره, نویسنده : 2alirezadehgani6 بازدید : 180 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 1:23